بزرگ مرد طایفه
بیرانوند هنگامی که فهمید شخصی خودش راسید معرفی کرده و در سطح شهر نامی شده است و مردم عوام را سرکیسه میکند برای آنها طلسم و دعا میخواند و پول میگرد و به دلیل علاقه مردم به
خاندان پیامبر مورد قبول مردم قرار گرفته است دستور داد اورا به دربارش بیاورند
سید را نزد خان آوردند سید که از دیدن خان و عظمت او متحیر شده بود و ترسیده بود (در دست نوشته های محلی و تاریخی امده است که هر شخصی
علی مردان خان را میدید ترس او را فرا میگرفت) خودش را معرفی کرد ... علی مردان خان از او پرسید که تو از خاندان پیامبر خدا هستی درسته سید گفت بله من از خاندان پیامبر خدا هستم و دعا و نفرینم مورد قبول خداوند هست و برای همین برای مردم دعا میخوانم ... علی مردان خان که میخواست دروغ سید را نشان دهد و دید مردم عوام را روشن کند از سید خواست که او را نفرین کند سید لرزیدو گفت خان این چ جسارتی هست من همچین دعایی نمیکنم و نزد شما جسارت نمیکنم سما خان لرستان هستید علی مردان خان گفت من رو نفرین کن وگرنه میدم گردنتو بزنن که سید مجبور شد و علی مردان خان را در عموم مردم نفرین کرد علی مردان خان گفت این سید و اینم دعاش و نفرینش این از خاندان پیامبره و پیش خدا عزیزه و ادم دینداریه مدت زمانی گذشت و علی مردان خان سالمو سرحال بود اینبار علی مردان خان تپانچه کمری خود را درآورد و گفت حالا من علی مردان خان بیرانوند به تفنگ میگم تفنگ سیدو بکش و ماشه رو کشید و مغز سیدو پاشوند رو زمین ... علی مردان خان بیرانوند...
ادامه مطلبما را در سایت علی مردان خان بیرانوند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eeyl-lak بازدید : 136 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 2:20